راستی یه خبر خوش؛ تا دیگه نگی مثل
جغدِ شوم می مونم.
دیروز با فاطی رفتیم عیادت زهره. یه هفته ای است که زاییده. اونم یه دختر خوشگل مامانی . دادِش بغلم و گفت: برو پیش عمو.
عینهو هندونه ترکیدم از خوشی. عمو ! ...... من حالا عمو هستم و باس کلی رسم و رسومشو یاد بگیرم
گفتم زهره : دختر ت مثه ماهه.... مثه یه شاخه گل نسرین .
دیروز با فاطی رفتیم عیادت زهره. یه هفته ای است که زاییده. اونم یه دختر خوشگل مامانی . دادِش بغلم و گفت: برو پیش عمو.
عینهو هندونه ترکیدم از خوشی. عمو ! ...... من حالا عمو هستم و باس کلی رسم و رسومشو یاد بگیرم
گفتم زهره : دختر ت مثه ماهه.... مثه یه شاخه گل نسرین .
که ذوق زده به دخترش گفت : چه خوب که عمو برات اسم
پیدا کرد .
و اسمش شد نسرین .
اوس عباس هم با آه و ناله سلام رسوند و گفت همچین که از جا بلند شم میام برا رنگ کاری اتاقت. راسش دلم نیومد که بگم: بیخبر رفتی...... که دیگه نیستی.
بیرون که اومدیم، فاطی پرسید: مگه گل نسرین دیدی ؟
اوس عباس هم با آه و ناله سلام رسوند و گفت همچین که از جا بلند شم میام برا رنگ کاری اتاقت. راسش دلم نیومد که بگم: بیخبر رفتی...... که دیگه نیستی.
بیرون که اومدیم، فاطی پرسید: مگه گل نسرین دیدی ؟
وقتی شونمو بالا انداختم و بیخیال گفتم نچ.... محکم ودو بامبی زد
تو سرم و گفت: خیلی خری.
راسی تا یادم نرفته: کلی عذاب وجدان گرفتم وقتی دیدم که فاطی؛ همه لباسهایی رو که از زهره خریده بود؛ به رسم هدیه داد به نسرین....... (خب دختر ش دیگه .) ..... آخ که تو چقده گیجی.
بیچاره فاطی رو کلی فحش داده بودم ...... بینوا فاطی .
راسی تا یادم نرفته: کلی عذاب وجدان گرفتم وقتی دیدم که فاطی؛ همه لباسهایی رو که از زهره خریده بود؛ به رسم هدیه داد به نسرین....... (خب دختر ش دیگه .) ..... آخ که تو چقده گیجی.
بیچاره فاطی رو کلی فحش داده بودم ...... بینوا فاطی .
فتح الله کیاییها
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen