Sonntag, 29. Juni 2025
ساعت شش عصر
Dienstag, 17. Juni 2025
خاطرات جهنم قسمت نهم
افشای فایل صوتی مناجات شازده رضا با دیوار ندبه
جونم که شما باشین، راستش قرار بود که در این قسمت داستان فرار هوشنگ خان زلزله به بهشت و اعلام پناهندگی او را براتون نقل کنم که دیدم بی بی نتان ، همینجوری و ناغافلی افتاد به جون پسر عموش عظما و جنگ بین شغال و سگ زرد را رسما آغاز کرد.
البته ما جهنم نشینان خوش نشین از سالها قبل خوب می دونستیم که چهل درویش در گلیمی بخسبند و دو جانی در اقلیمی نگنجند.
خیلی سعی و تلاش و فعالیت کردیم که جهنمیان سر عقل آیند و تدبیری بیندیشند و خلاصه کار ی کنند کارستان تا این واقعه اسفبار بوقوع نپیوندد، ولی افسوس، کو گوش شنوا و کو عقل سلیم ؟
بگذریم ما که تصمیم عاجل داشتیم که از شبکه خبری اسرائیل اینتر نشنال ( همون ایران اینترنشنال قبلی، مثل اینکه بی بی نتا پول بهتری بهشون میده) عقب نمونیم اسمال جهود رو ماموریت دادیم تا از تو کامپیوترهای بهشت جیک و بوک جنگ شغال و سگ زرد رو در بیاره که در اولین هک موفقیت آمیزش تونست فایل صوتی ندبه رضا خان شازده سابق رو ، با دیوار ندبه ،بدست بیاره که متن پیاده شده آنرا براتون نقل می کنیم تا گوشی دستون بیاد که اوضاع از چه قرار بوده و هست.
سجده،( بی بی نتا) را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و دیوار ندبه اش مزید نعمت. پس در هر سجده دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب
از کیسه ی پول که بر آید
تا خرج نقطه زن به در آید
پس به شکرانه این نعمت دست در جیب خلایق بردن را ، خوش خوشانش شد که تا چاهی هست و نفتی و مرا آهی بدرگاه دیواری، بس مریدان به گرد خویش بیافرینم که خدایگان آریامهر عز و جل در صفحه دوم از فصل سوم کازینو و در سوره النتانیاهو فرموده:
چپی همان به که ز تقصیر خویش
روی بدرگاه رضا آورد
ورنه سزاوار شهنشاهی اش
کس نتواند که بجای آورد
بمب های رحمت بی حسابش، نان مردم بریده و خوان نعمت بی دریغش، پرده ناموس آقا زادگان و شهزادگان ندریده و وظیفه سلطنت از پناهندگان دیوار ندبه، بر نگرفته که :
شاه و آقازاده همان به که به کاخی شوند
گور بابای ملت در به در
ترامپ باده پرست را فرموده تا فرش زمردین از مین بگسترد و شیخ و شاه در پناه نقطه زن بر گرفته و اطفال کارگران و معترضان را به پای دیوار ندبه، چنان حلق آویز کند که هیتلر را روی سفیدی در تاریخ ، مژدگانی شود و جسم علیل را از هر بلیه و آفات چنان نگه دارد که شاعر فرموده:
گر نگه دار من آن است که من می دانم
کاخ ما از ستم نقطه زن، امان می دارد
هرگاه یکی از بندگان چپی و مجاهدش، دست به دعای ندامت به امید اجابت بردارد، او را از خوان کرمش چنان بیاراید که یکی تحلیل گر سیاسی شبکه های برون مرزی(( اسرائیل اینتر نشنال و و و )) شود و آن دیگری کارچاق کن برادران قاچاقچی.
کرم بین و لطف شهنشاهگان
گنه شیخ کرده است و او پاسبان
یکی از خبرچینان اسرائیل اینترنشنال که سر به جَیبِ نوکری فرو برده و در بحرِ خایه مالی مستغرَق شده؛ پرسید: از این دیوار که سر سودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درختی پر بار از نقطه زن رسیدم ، رسم دامنی پر کردم هدیهٔ اصحاب نا فرمانم را که اجنبی پرستی و عدم حفظ تمامیت ارزی خط قرمز من است ، و چون رایحه تخت سلطنت شنیدم، عنان اختیار از کفم رمید و دامنم چنان از دست بشد که خط و خطوطم از یاد برفت .
ای بمب سحر عشق ز پهباد بیاموز
کان سوخته را جان شدو آواز نیامد
این بیخبران در عقبش یاوه سرایند
آنرا که خبر شد، پسر شاه برآمد.
Sonntag, 15. Juni 2025
افسانه سرخوشان جابلقا و جابلسا
در کشور جابلقا و جابلسا مردمانی بغایت ساده دل و نیکو خصلت می زیستند که سرنوشتشان مشابه سرنوشت ما بود. آنرا نقل می کنم.
در تاریخ آمده است که در نقطه ای بس دور از زمینی که می شناسیم. در شرقی ترین مکانش، مردمانی بغایت پاکدل و خوش باور می زیستند. مردمانی شاد و با نشاط که با هر اتفاقی شاد شده و کار و کسب تعطیل کرده به پایکوبی می پرداختند و این خلاصه ای از داستان آنان است.
شاهشان سرنگون شد، خمینی آمد؛ خوشحال شدند، در خانه ماندند و ماشین سرکوب را نگریستند.
جنگ شد، سرکوب ادامه یافت.
خمینی جام زهر خورد و مرد، خوشحال شدند ولی سرکوب ماند.
کوسه در استخر غرق شد، شیخ اصلاحات آمد، در سایه سرکوب رقصیدند.
شیخ ابدار چی رفت و روباه مکار آمد، زیر سرکوب جشن گرفتند.
بعد از روباه نوبت مموتی شد وهاله نورش . زیر سرکوب خس و خاشاک شدند و رقصیدند.
مموتی هم رفت و جلاد آمد و خرس خور شد. باز خندیدند و شمال رفتند و رقصیدند.
دکتر مشنگ آمد و توپ و تانک نتانیاهو و یاوه های ترامپ. و هیچکدام از حقوق انسانی آنها چیزی نگفتند.
با این حال بازهم شادمانی را در آغوش گرفتند. چرا که انگاشتند، شغال بهتر از گرک است.
سالهای سیاه ؛ چاه به چاه را ؛ از ترس چاله تجربه کرده ، درآغوش گرفته و رقصیدند.
و اینک:
این نتانیاهوست که بی هیچ مانعی می تازد. اماهنوز سرخوشی پابر جاست.
می دانید چرا؟
آنها ظهور نجات دهنده ای را منتظر بودند .
غافل از آنکه نجات دهندهِ خود بودند و خویش در خانه، محبوس کرده بودند.
نقاشی: رامک شیرانی
اندر احوالات اخطاریه آیت الله زاکر برک
نمی دونم تو این بزن بزن ، و خر تو خری ، آیا بین بی بی نتا و زاکر برک ، شکر آب شده و یا اینکه یهو یی و ناغافلی بی بی، زاکر برک رو هم سَردار تلقی کرده و دفتر و دستکش رو زده ؟
ولی اینو خوب می دونم که آیت الله ذاکر برک یرام خط و نشون کشیده بود که تا آخر وقت دیروز دفتر و دستکم رو از تو فیس بوک جمع می کنه و خودم رو میندازه تو خیابون تا کمی طعم و مزه کارتن خوابی و در بدری رو حس کنم.
ترامپ را شکر که تا حالا هیچ خبری نشده ، و من چِش سفید همچنان دارم به پر و پای مقام عظما و بی بی و شازده و اینا می پیچم و شاخ و شونه می کشم.
شایدم پیشانی دردمندم به دیوار ندبه ، دل سنگ بی بی نتا رو نرم کرد و از شکایتش منصرف شد.
درست همنجوری که پیشانی دردمند شازده، دل نرم بمب افکن های فوق پیشرفته عمو سام و بی بی نتا رو چنان سنگ کرد که افتادن بجون حافظان تمامیت ارزی شازده و چنان از روی خط و خطوط قرمزش عبور کرده اند که آب از آب تکون نخورده و زبان الکن شازده کازینو نشین ینگه دنیا یی ، چنان لال و اندر حکم شده که یادش رفته قبلنا گفته بود که حمله به ایران و نابودی زیر ساختها و رو ساختها و ساخت و پاختها و غیره و غیره از خط و خطوط قرمز منه و هر کی چنین خطایی مرتکب بشه ، کونم رو براش یه وری می کنم و میگم ((قهر قهر تا روز قیامت. موشک نخطه *زن بخوره تو کله ات. ))
*بی سواد خودتی شازه کلی درس خونده و تازه راننده اف چهارده (F14)هم هست. نخطه زدن درسته.
داشتم چی می گفتم: آهان اره یادم افتاد. خدا این شازده زبون بسه رو از ما و بی بی نتا و دیوار ندبه نگیره. واقعا با خودتون فکر کردین که اگه این زبون بسته نبود ما تو این روزای پر استرس به چی می خندیدیم .
عبدالله خان دیوونه داره بیخ گوشم وز وز می کنه که آهان، آره، الان تازه یادم افتاد که منظور شازده خلبان از دوران گذار چی بوده؟ منظورش این بوده که وقتی باد و بود مقام معظم گنده گوز و عر و تیز های بی بی نتا تموم شده و زبون دراز سرداران کوتاه شد و ما موندیم و مجتبی جون و بدنه سپاه و کارمندان محترم شبکه گمنام امام زمان و حزب ابد دوام اصلاح طلب و بقیه آبدارچی های بیت رهبری ،چنان خدمتی به این ملت بکنیم که روزی صدبار به دیوار ندبه بچسبند . درست مثه این سرداران کتلت شده که بعضی هاشون به ته ماهیتابه چنان چسبیده و جزغاله شدند که نگو و نپرس.
و البته این ترانه معروف (( بی بی جون بزن بزن با صدای شهربانوی آینده ایران زمین)). که پس زمینه سازندگی وطن ، خواهد شد.
باباش که با لات بازی شعبون خان بی مخ اومد رو کار و دلارهای آمریکایی و پسرش هم که معلومه دل بسته به لات بازی مقام عظما و گنده گوزی سردارهای در پیتی سپاه و البته نخطه زنهای آمریکایی و چاخان های ترامپی و عر و تیزهای بی بی نتا.
بگذریم بازم حرف تو حرف شد . لپ کلام اینکه تا حالا که خونم صحیح و سالم تو فیس بوک مونده و هیچ مامور تخلیه ای دق الباب نکرده و هیچ موشک نقطه زنی پیدام نکرده. بعدشم الله العلم.