Samstag, 5. September 2020

هنوز ایستاده ام

هنوز ایستاده ام
گرچه اشگهایم می گویند:
تا صبح نمی پایی.
با خودم تنها می مانم
و این نت ها
که تو را تکرار می کنند.
و من در خودم زنجیر می شوم.
رویاهایم را از دست داده ام
و حتی کابوسها را
چونان گوساله ای که از صخره پرت می شود
تاوان گناه توام
نه به لبخند دلبسته ام
و نه از خشم در وحشت.
چونان دانه دانه ی زنجیر
تکرار تو می شوم
در تسلسلی بی پایان.
گاهی آوازی مرا بخویش می خواند
و زمانی
تعزیتی که نفرین مرگ را
با هجایی غمگین
تکرار می کند.
از تو حذف می شوم و می دانم که
جاده ی هیچ قطاری
مرا به تو نمی رساند
رهنوردانی خسته ی یک راه
فارغ از هم
و ابدیتی
به وسعت تنهایی.
هنوز ایستاده ام
گرچه اشگهایم می گویند
تا صبح نمی پایی.
گاهی سیگار می کشم
و زمانی تلخکامی این سم ناگزیر را
در خویش تکرار می کنم
مست می شوم
و بر دو گانگی ریل ها می رقصم
ریل ها را دوست دارم
کنار همند و فارغ از هم
چونان من
که تا صبح نمی پایم.
گر چه دیریست اشگهایم را خشک کرده ام.
تردید ها
وسوسه ها و
هراسها
هنوز ایستاده ام
گرچه اشگهایم می گویند:
تا صبح نمی پایی.
 
فتح الله کیاییها

چهارم سپتامبر ۲۰۲۰