قبل
از شروع، مجددا اعلام می کنم که بنده سخنگوی هیچ سازمان، جمعیت و گروهی نیستم و
آنچه اینجا می
نویسم دیدگاه های شخصی خودم است که ممکن است گاهی هم جهت و زمانی در تقابل با
دیدگاه دیگران باشد .
من
پیش از آنکه یک چپ باشم با گرایشات مارکسیست لنینیستی ، معتقد به ماتریالیسم تاریخی
ام و در این رهگذر تمام جد و جهدم تطابق وقایع و رویدادها با اندیشه های ماتریالیستی
است و از آنجا که کمونیسم را علم می دانم و راه های وصول به سوسیالیسم رابسیارعلمی
و برگرفته از تجربیات دیر باز بشری یافته ام ، طبیعتا نسبیت گرا هستم و در پیش فرض
هایم همیشه و همیشه نسبیت و قوانین آن بر جهان مادی را مد نظر داشته ام و در این
رهگذربود که دریافتم : کمونیسم یک مذهب و یک عقیده لایزال بشری نیست. کمونیسم ،
علم است وحاصل تجربیات بشری که همواره یافته های نوینی از جهان مادی و قوانین حاکم
بر آن، بدست آورده است . با توجه به این خلاصه ، مبارزه در راه برقراری سوسیالیسم
را بسیار علمی، نسبی و با توجه به پتانسیل های موجود طبقات اجتماعی یافته و در راه
رسیدن به آن، هم و غم خود را مصروف داشته ام ( و البته هیچگاه با یافته های علمی و
اقتصادی و سیاسی جدید که دریچه های دیگری از جهان بینی ماتریالیستی را بروی ما باز
کند ، سر جنگ نخواهم داشت و از آنجا که خود را جزیی ازکل مجموعه ی مادی جهان می
بینم ، هیچگاه نه می خواهم و نه می توانم قوانین بی چون و چرای حاکم بر ماتریالیسم
را ندیده بگیرم).
در
یک کلام. ماتریالیسم، نهایت عدالت است ( هرکس به فراخور تلاش و کوشش اش) . مثل
گردش مداوم زمین بدور خورشید و الخ . بارش باران و تابش آفتاب ( کاش از آفتاب یاد
می گرفتیم که بی دریغ باشیم ).
و
اما بعد
برای
شروع ؛ پیش فرضی را مطرح می کنم و نتایج احتمالی از آن : فرض کنیم که انقلابی در
حال شکل گیری است و نیروهای تحت ستم در یک رویارویی عظیم و پر شکوه در مقابل سپاه
ظلم و جور و جنایت یعنی جمهوری اسلامی ( که البته می دانم و ایمان دارم که از
وابستگان بی چون چرای آمریکا و جهان سرمایه داری است ) صف آرایی کرده و مشغول سنگر
بندی هستند . سوال اصلی اینجاست : آنها با چه اسلحه ای بایستی در این رویارویی
شرکت کنند؟ با عنایت بر این که :تمام سلاح ها ساخت راست ترین و هار ترین
جناح امپریالیسم است. : یعنی سوداگران مرگ و کشتار جمعی. سازند گان اسلحه.
طبیعی
است که استفاده از سنگ و فلاخن و شمشیر و سپر و نیزه و گرز؛ به شوخی شبیه است .
پس
با قدرت تمام سوال دوم را مطرح می کنم : چرا از بحث های دیپلماتیک ، حقوق بشری و
راه های مسالمت آمیز که همگی حاصل تجربیات سالیان بشری و بخصوص پس از پایان جنگ
جهانی دوم که عاملش امپریالیسم و سرمایه داری افسارگسیخته بود استفاده نکنیم ؟ چرا
اولی حلال است و دومی حرام ؟ مگر همین الان
با استفاده از تکنولژی جهان سرمایه داری ( یعنی اینتر نت و شبکه های اطلاع
رسانی بی قید و شرط و سانسور ) استفاده بهینه نمی بریم؟ چرا ورود به دیپلماسی
واستفاده از حربه های جهان سرمایه، گناه
است و ان دیگران نه؟
دشمن ما همین جاست ، دروغ می گن امریکاست ، مگر این شعار
مردم نیست ؟ انها از چه به تنگ آمده اند که این گونه می گویند؟
یا در جایی دیگر که فریاد مرگ بر کارگر سر می دهند، چه پیامی
برای ما می فرستند؟
جز
این است که انچنان عرصه بدانان تنگ شده که مرگ بر خویش را به شعار مرگ بر
امپریالیسم ترجیح می دهند؟ نخندید این
شعار کسانی است که با پوست و گوشت و استخوانشان در شکنجه گاه جمهوری اسلامی در
بندند.
راه
دور نرویم : ما پناهندگان ، به کجا پناهنده شده ایم؟ آیا( آنجا ها ) کشورهای
سرمایه داری و اردوگاه امپریالیسم نیستند ؟
چرا
چراغی را که به ما رواست به مردم محروم کشور و منطقه حرام می دانیم . مگر نه اینکه مبارزه علمی است که به ما می
آموزد از کلیه نقاط ضعف دشمن برای پیروزی استفاده کنیم چه در جنگ تن به تن و چه در
جنگ دیپلماسی و چه در جنگ تبلیغاتی و علی الخصوص در:( تضاد های دشمن « سرمایه
داری» )؟.
ایمان
دارم که جهان سرمایه داری با بخشی از خودش ...... با سگ هار تربیت شده و ساخته دست
خودش( یعنی جمهوری اسلامی ) و به هر دلیل ممکن ، دارای تضاد شده است . چرا ازین
تضاد در جهت برچیدن خیمه شب بازی مماشات استفاده نکنیم ؟
حقوق
بشر فعلی، ساخته و پرداخته بورژوازی و ساختار سیاسی -
اقتصادی معاصرش امپریالیسم (به رهبری آمریکاست). مگر نه این است ؟ چرا برای
فریاد تظلم خواهی خود به این حربه بورژوایی متوسل می شویم ولی برای حربه های دیگر
یعنی بازی دیالوگ و مذاکره ، حد و حدود شرعی قایل می شویم ؟
اگر
معتقد به ماتریالیسم تاریخی و استفاده از یافته های بشری هستیم ، چرا برای خودمان
حد و مرز قایل می شویم ؟
به
عنوان یک انسان حاضر نیستم خودم را در قفس توجیحات به ظاهرتئوریک زندانی کنم تا
جمهوری ظلم و جهل و جنایت اسلامی روزانه چندین نفر از نازنینان میهنم را از هستی
ساقط کند.
به
گمان من سنگر اول در مبارزه با امپریالیسم ، مبارزه با محو همه چهره های استبدادی است . (
در جهان امروز با جغرافیای سیاسی امروزین خودش ) فتح اولین سنگررا ، در هم شکستن
لشگر جمهوری ظلم و جنون و جنایت ، چه در میدان کارزار و چه در میدان تحرکات
دیپلماسی، می دانم . طبیعی است که در این رهگذر هجوم و لشکر کشی امپریالیسم
و دیگران را به محدوده جغرافیایی مورد بحث و البته هر محدوده ی دیگر محکوم می کنم
،اما جنگ دیپلماسی برای بر حذر کردن آنها از مماشات و مدارا با رژیم جنایتکار را
نه تنها می ستایم بلکه بر ان تاکید کرده و برای تحقق آن کوشاهستم.
جغرافیای
سیاسی جهان امروز ، ما را بر آن می دارد که از دگم اندیشی پرهیز کرده و به فراخور
روز و مبارزه طبقاتی روز، به سلاح روز
مجهز شویم و این علم مبارزه است.
در
غیر این صورت ، گمان من بر آن است که تک سواری هستیم نشسته بر اسبی چوبین و شمشیری چوبین و سپری نازک
تر از برگ گل که به جنگ توپ و خمپاره و موشکهای قاره پیما رفته ایم .
چونان دن کیشوت که آسیاب بادی را.
می
پرسند چرا با راست ترین تفکرات؟
می
پرسم پس شما با راست مشکلی ندارید . بلکه مشکل شما با راست رادیکال است . ( البته
همان راستی که نماینده اش ترامپ است و دقیقا کسی است که به جمهوری ولایی نشان داد
که : هنوز جای سفت نشاشیده .... و یا به قولی : شغال بیشه ی مازندران را/ نگیرد جز
سگ مازندرانی)...بله البته . شاید شما حق داشته باشید ولی ممکن است به من بگویید:
چپ کجاست و مشغول چه کاری است؟ البته منظورم چپ موثر و برش دار در جهان کنونی است
. تا آنجایی که من می بینم و می شنوم ، چپ جنگ سردی یکی
از پایدارترین تحسین کنندگان جمهوری اسلامی است. البته نه از طریق جایگاه مارکسیستی
بلکه از شریعت پنداری کمونیسم . آنها فقط به تحسین مرگ بر امریکا و نابود باد جبهه
سرمایه داری می اندیشند و تمام تلاششان نه برای نابودی این نظم که بر عکس بر شعار
(مرگ بر) استوار است. و همین اندیشه دگم و شریعت پندارانه مارکسیستی بود که بر اردوگاه بلوک شرق سایه سیاه دیکتاتور ها و مستبدینی را مسلط کرد که کارنامه ننگ
آلودشان، (که وهن سوسیالیسم و مارکسیسم است) رو
سپیدی اردوگاه نازیسم آلمان را به همراه داشت .
طبیعی
است که ترامپ را نماینده راست ترین و افراطی ترین جبهه امپریالیسم می بینم و بر
این باورم ، اما باید دید که این دیگ برای ما چه آشی خواهد پخت . حال که بخشی ازین
جنایتکده با بخشی دیگری از خودش در جنگ است، چرا ما ازین تضاد سود نبریم؟
مخلص
کلام آنکه: برای من رهایی خلق های ایران از شر جمهوری استبدادی آخوندی ورویش
دوباره لاله های آزادی در این خطه جغرافیایی از اهم واجبات است و مبارزه با
امپریالیسم را جدای از مبارزه با استبداد مذهبی حاکم بر ایران ندانسته و نمی دانم
و در این رهگذر شورای ملی مقاومت را ( البته نه بعنوان ایده آل ترین گزینه) بلکه تنها
گزینه یافته ام و مادام که آلترناتیوی بهتر نیابم و مادام که عهد و پیمانمان برای
بر قراری نظمی لائیک، رنگارنگ و فراگیر ، تغییر نکند بر این پیمان خواهم ماند و
طبیعی است که اگر خسارتی ازین رهگذر نصیب خلق های ایران گردد ، صمیمانه رای خلق را
( هر چند سنگین و دردناک باشد) پذیرفته و با لبخندی از سر خرسندی گردن به تیغ
عدالت خلق خواهم سپرد . چرا که معتقدم: آنکه اشتباه نمی کند، کسی است که
کاری نمی کند .
اما
در باره گرایشات مذهبی سازمان مجاهدین خلق در شورای ملی مقاومت.
بله
آنها مذهبی هستند و البته من هم بعنوان مارکسیست جدلی با مذهب ندارم. حداقل مادامی
که مذهب به مثابه یک حزب سیاسی و یا یک اندیشه حاکم بر سیاست آنها نباشد.
طبق منشور شورای ملی مقاومت و عهد و میثاق موجود
، شورا بدنبال حکومتی فراگیر و لائیک است و سلطه مذهب یا هر نوع اندیشه مذهب انگارانه
دیگر را بر نمی تابد . و از آنجا که نمی توانم و نمی خواهم جرم مرتکب نشده
را ، حکم به قصاص دهم پس با اما و اگر ها میانه ای نداشته و بیشتر متکی بر عهد و
پیمان هستم ، نه چیز دیگر .
در
پایان آنکه آنچه از اتحاد بین ما حاصل می گردد، بدون شک بیش از آن چیزی است
که تفرقه حاصلمان می کند .
ایمان
دارم که در نبردی تعین کننده، رو در رو و سنگر به سنگر ، نیروهای خلق گردن جانیان
و جنایت کاران را خواهند شکست و نسیم آزادی و آزادگی بر کوی و برزن خواهد وزید و
می دانم که روزی محک تجربه ی خلق ، سیاهی چهره ها را نشان خواهد داد .
برای
عدالت بی چون و چرای خلق زنده ام و برای گردن سپردن به تیغ داوری اش، در تلاش.
زنده
باد خلق و برفراز باد پرچم خونین نشان
پیشگامان نبرد خلق.
فتح
الله کیاییها