Freitag, 31. Mai 2019

دوستت دارم هموطن

چرخ می زنید در سرم
فریاد می شوید بر زبانم
گره می شوید بر ابروانم
واندوه می شوید بر دلم
من با تو هستم
با تو هموطن
دستانت را دوست دارم
و نگرانی ات را
در عمق جان خویش
احساس می کنم
بی پناهی هموطن
می دانم و نیک می دانی
که چوب پاره ای در این غرقابه
نجات نیست ،دلمشغولی است
چونان مسکنی که خواب را
در رگان بیخوابی تزریق می کند
دل پریشی ات را
فریاد می زنم
دوستت دارم هموطن

Samstag, 18. Mai 2019

نامه هایی که هرگز پست نشد(۲۴)


تو این روزای سگی، سخت مشغول خودم هستم. خشمم، رضایتم، اندوه و شادیم و دردم رو تو فرق این کاغذ بیچاره می کوبم با این مداد فزرتی که عنقریب مثل خودم هی خورده می شه و دلمرده می شه و مثه یه قطره آب میجه تو دهن این  کویر تشنه و خشک که به برکت وجود خدایی رحمان و رحیم، از سر و روی نمکزارش چنارهای دنائت و بیشرمی ، مثل قارچ ور میقلمبه زیر دامن این همه دوشیزه یِ باکره یِ بیگناهِ گناهکاره که خشم ترشیدهِ گی خودشون رو با باطوم و چماق بر فرق همگنان می کوبند و از بارگاه عالی مقام دزدی و غارت طلب مغفرت دارند.
از خشم خویش خسته ایم گویا .  چس ناله هایی کلیشه ای با مردی سوار بر اسب که شمیر رهایی  آرزوهای ما رو با خودش به ضیافت چاه شغاد برده و انعکاس حماقت و بی مایهِ گی ما، جهانی رو به خنده وا داشته.  جماعتی پر مدعا، پر افاده، و همه کاره و هیچکاره که حتی خودمان نیز به باور خویش مشکوکیم . مثل جلق زدنِ با خود و حس گناه و پشیمانی پس از آن. آب توبه روزانه بر فاحشهِ گی شبانه.  نشسته بر کجاوه ی جهل، با اسبهای سرکش غرور و طبل تو خالی و پرمدعایی که می خواند : این نه منم... منم منم....
این روزها سخت مشغول خودم هستم و این استخوان سوز دوایی که خودش درد است و غافل از درمان و همه حرص و جوشش این که: بیا بریم تا می خوریم/شراب ملک ری خوریم/ حالا نخوریم کی خوریم  و سپس صد ضربه حد شرعی و تهی شدن کیسه از زر نا خالص که در بساط شیخ بی حاصل به قمار برد و باختی می رود که حاصلش سگدو زدن ماست میان بد و بدتر و قصاب مهربان و مهربان تر که البته این آرمانی دوهزار و چند صد ساله است که دودش طنابها بود بر سوراخ کتفهامان با درفش و اسارت در جنگی که برد و باختش برایمان یکسان بود و ما دلقکانی خنده برلب چاپ شده و دروغ در ضربانِ دلی با نشاط بر او ضبط شده.
این روزا، روزای سگیِ منه. هست ولی همیشگی نیست. خشم اسبی خسته است که در پی کمی تیمار، رام و راهوار می شه و باکی نداره از طی طریق. و البته قطاع الطریق در پس سیاهی به انتظار نشسته که البته خیالی نیست.

عزت زیاد و باقی فدات.