بگذار تفنگها از نفس بیفتند
و خمپاره ها به خواب روند
بگذار شیون توپها و تانکها
و خرناسه بمب افکنها
فرو نشیند
بگذار جنگ کمی
فقط کمی بمیرد
انگاه ما می مانیم و داس هایمان
و باروری گندم زارها
ما می مانیم
و بذر های زندگانی
در قلب دختران جوانمان
ما و مزرعه
و خوشه های به بار نشسته گندم
عطشمان را در سایه های تاک
پهن می کنیم
و خمره های شادمانی را
از خون پاک خرمن خرمن انگور
لبریز می کنیم.
بگذار کمی
فقط کمی
مکاره بازار خدای به مستی نشیند
و سیب سرخ درختها را
لبهای سرخ فام عشق
ببوسد.
فتح الله کیائیها
نقاشی: رامک شیرانی