Samstag, 16. Dezember 2017

نامه هایی که هرگز پست نشد (۴)

امروز ننجون ، نذری پزون داشت . آش شله قلمکار. یه کاسه هم کشید واسه ی تو و گفت اینم برا رعنا.
میدونی مزه ی بغض چیه ؟
شور شوره با کمی فلفل درد.
سهمت رو دادم به اقدس .نخواستم ننجون رو پکر کنم و بگم تو دیگه نیستی. که رفتی . مثه یه پرنده ی مهاجر.
اقدس کلی دعا کرد و همچنان قدرشناس تو بود واسه کمکت به درس و مشق بچه اش.طفلک فکر می کنه که تو هم بالاخره یه روز بخت و اقبالتو پیدا می کنی و سر و سامون می گیری.
نی که خودش خیلی خوشبخت و چوخ سعادته؟؟؟؟

فتح الله کیاییها

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen