فتح الله کیائیها
نقاشی ها: رامک شیرانی
تقدیم نومچه:
خوانندگان عزیز:
ما این کتاب مستطاب را فعلا و دو دستی تقدیم می کنیم به محضر مبارک و تمثال بی مثال خودمون ( تا چشم حسودا ، چهار تا) و لب و لوچه ی مغرضان صد کیلو متر « بلکه هم بیشتر» آویزان . اگر چه عبدالله دیوونه می گه چشم حسودا هیجده تا و لب و لوچه ی مغرضان از اینجا تا انتهای کهکشان راه شیری آویزان.
صد البته این بنده نازک دل و بخشنده و مهربان « جناب خودمون رو عرض می کنم» به حرفای این دیوونه وقعی نگذاشته و با گشاده دستی و آتیش به مال خود زدن که رویه همیشگی ام است ،تخفیف فراوون ( واسه اینکه مشتری دائم بشین و مثه سنگ جلو مغازه کاسب ، راست، را ست واینسین و مفتی و مجانی نخونین و لایک نزده، دمتون رو بذارین رو کولتون و دِ برو که رفتی، نکنین) قایل شده و جهت منت گذاری بیشتر بر سر شما خوانندگان بی چشم و رو و نمک خورِ نمکدان شکنِ بد عنقِ خسیسِ دندان گرد و طماع، ( آخیش فحش هام ته کشید) و در راستای منافع غیر قابل چشم پوشی در مرگ دشمنان و معاندان و مخالفان و منتقدان فضول، از ابتدای حضور شریف این بنده در عالم خاک و تاپایان ته کشیدن مازوتِ تون جهنم و سرد و منجمد شدن بهشت با همه اعوان و انصارش از حوری و قلمانش گرفته تا بادمجان دور قاب چینان( ناصر کلاغ منظورمه ) بارگاه ملکوتی علیهم اجمعین ، این کتاب پرگهر را همینجوری مفت و مجانی و از طریق شبکه جهانی تار عنکبوتهای استکبار و استخبار جهانی ، کهکشانی و فرا کهکشانی به سمع مبارکتان رسانده و اگر وقعی نگذارید، چنان آنرا در چشمان وزغ زده تان فرو کنم که تا دار دنیا بر قرار و سرای دنیوی و اخروی آباد، فراموشتان نشود که چگونه بدون هیچ منت و چشمداشتی اعم از مادی و معنوی ، شما را به ملکوت جهنم فرا خواندم و شما چشم سفیدان سفیدروی جنت مکانِ خلد آشیان، به دعوتم لبیک نگفته و همینجوری مثه وزغ زل زدین تو چشمام و دهن کجی کرده و رفتید.
بهر حال زیاد دستم را بر ای نوشتن مقدمه درد نیارید و جوهر خودکارم رو حروم نکنین، همین قدر هم از سرتون زیاده و چس ناله بیخودی هم سر ندین که اون روی جهنمیم در میاد. حالا گفته باشم تا بعدا دبه در نیارین و بگین نگفتی .
مخلص کلام پس از انتشار خلاصه ای از « شب اول قبر» که مورد تشویق همه ادبا و نویسندگان و فرهیختگان و روشنفکران و فیلسوفان و هنرپیشه گان و خوانندگان ( بطوریکه، جنی عزیزم « جعفر جنی نه ها، منظورم جنیفر لوپز خوش بروبازو و باسن وساق است » نامه جداگانه ایی نوشت سراسر از تبریک و تشکر و امتان ( با چندتا ای موجی لب و لوچه ماتیکی ) که این حسین خیکی حسودِ خنگِ شیطان نشناس ، از سر لج پاره کرد و انداخت تو تون جهنم تا من نتونم بخونم و حال و حولی کنم) و سیل ایمیل ها و ای موجی ها و کامنتها و فحشهای فراوان و حال و حول با عمه و خاله و کس و کار، این حقیر ، از اکناف بلاد کهکشان راه شیری و آندرو مدا و بقیه کهکشانهایی که چشمان هیز جیمز وب ، دید زده و یا نزده، رای این مقام عالی ( حال کردم، خودمو می گم) بر آن قرار گرفت که کتاب مستطاب خاطرات جهنم را هر دو هفته یکبار آن هم شبهای شنبه که شب جهنمی شیاطین است و بصورت قطره چکانی برایتان منتشر کنم، باشد که شکر گزارم شوید و به راه روشن و سوزانی که هدایت می کنم آیید و بدانید که من، و نه هیچکس دیگر، اولین و آخرین پیامبر شیطان هستم و هر شخص دیگری از جن و انس ، که چنین ادعایی نماید از جمله بهشتیان نادان و گول خورده ی خدای تبارک و تعالی است و بایستی روزی صد هزار بار لای لنگ حوریان و یا زیر شکم قلمیان بیفتد ( بیسواد خودتی، منظورم جمع قلمان است همان قلمان ها ، منتهی مراتب واسه اینکه با حوریان جور در بیاد، شد قلمیان. اصلا به تو چه فضول باشی !) تا درس عبرتی شود همگان را که شیطان یکی است و پیامبرش هم یکی که از قدیم و ندیم گفته اند که بر خلاف خداوند تبارک و تعالی که صد و بیست و چهار هزار چاقو ساخت بدون دسته، این شیطان رجیم بود که یک چاقو ساخت مثل شاخ شمشاد، که بنده باشم، لاغیر.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen