دیروز
سقاخونه نوروز خان بودم . فاطی پر اشگ بود و چشم براه .پول داد براش شمع روشن کنم
. نسرین بد جوری رو دل کرده و شب تا صب می ناله.زهره هم که گرفتار خشت زدنه. فاطی
شده له له و منم شدم ور دستش .
شمع ها رو که روشن کردم یاد تولدت افتادم . دریغ از یک ریال که بتونم برات یه کیک یزدی بخرم . تف بگور پدر بی پولی .
گور باباش فردا می رم مجیزشو میگم
شاید افاغه کرد . می دونم آسد امجد هوامو داره .
همش تقصیر امیر کچل بود که تو
روی حاجی اسلامیه وایسادم. یکی نیس بگه آخه الاغ ؛ خر خودتو برون تو رو چه به این و اون .
فتح الله کیاییها
فتح الله کیاییها
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen