سیم های خار دار
خار در خار
مغرور سد کشیدن و بستن.
گوزن های جوان شاخ در شاخ
سرمست از شکفتن و رَستن؛
در اوج واقعه ، در جنگل خموش.
حریم عشق کجاست ؟
؛فریاد سرو جوان بود؛
وقتی که قامت رعناشان
بر دوش می کشید.
این بود رسمشان
این بود راهشان
یکدستشان کتاب
یکدستشان تفنگ
از کوه بر شدند
در کوره راه جنگل تاریک
نقبی به روز گشودند
تا خلق خسته بداند
خورشیدشان کجاست.
تا خلق خفته به خویش آید،
فریاد میزنند:
بر خیز ای داغ ننگ خورده
برخیز.
از شقایق های سرخ اوین
تا قتل گاه جنگل خاموش
چندین هزار لاله شکفت
شکوفه باران شد
این سرزمین غرقه بخون.
اما نمرد
فریاد عاشقشان.
هنوز می پیچد بر تارک بلند دماوند
تندر آواشان.
از لاله زار دامنه ی البرز
تا خاوران غرقه بخون
میجوشد از زمین
پژواک سرخ صداشان:
بر خیز ای داغ لعنت خورده
بر خیز،ظلمت شکن ، خروشان شو .
چون آتش فشان قله ی تفتان
سر ریز کن طوفان خشم خویش
بر تخت و باره ی دشمن.
بر خیمه عبوس سیاهی بنشان
مشت گران خویش.
بشکن سکون فاصله ها را
بشکن سکوت خفته ی خود را
با عزم بی خلل
با گام استوار
پی لرزه بر فکن
کاخ ستمگران.
سهم تو نیست دستان بسته به پینه
سهم تو نیست مردن خاموش وار
در این پلید دشت به خوف اندر.
سهم تو میله و زندان نیست.
از دسترنج توست که می روید
کاخ ستمگران چون قارچ از زمین.
سهم تو عاشقی است
سهم تو آسمان زلال رهایی است، تا بال گستری.
پرواز کن بلند
آواز شو، بخوان : سرود فدایی
همراه پیشگام رهایی.
با مشت آهنین بکوب
بر فرق نابکار ستمگر:
بر خیز ای داغ لعنت خورده
دنیای فقر و بندگی
بر خیز.
بهمن ۱۳۹۳
فتح الله کیاییها
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen