Freitag, 18. April 2025

خاطرات جهنم قسمت سوم

 

شب اول قبر


یادمه یه روز مونده بود به شب اول قبر، رفتیم عرق خوری. حالا نخور و کی بخور. وقتی کاملا مست و شنگول و تلوتلو خورون راست شکممون روگرفته بودیم و می رفتیم طرف در خروجی، یهو ناغافلی خودمونو وسط قعر جهنم دیدیم؛ درست همونجایی که اگه یه دیش و ال ان بی (LNB) دوقلو می ذاشتی، می تونستی هم کانال جهنمو مفت و مجانی ببینی و هم کانال بهشتو.
جعفر لب شکری همش می گفت بزن کانال جهنم ولی میتی جزغاله عاشق کانال بهشت بود. خلاصه چن روزی به جر و بحث گذشت بدون اینکه رقص و آواز جنیفر لوپز رو ببینیم و یا عشوه شتری بتولی رو.

خلاصه بهر جون کندنی بود و با زور شیر یا خط، تونستیم این جماعت هفت خط رو سر یه خط بیاریم که بابا: روزهای زوج، کانال بهشت و روزای فرد، جهنم. هنوز تموم و کمال به توافق نرسیده بودیم که از یه طرف جمال نکیر نمایان شد و از یه طرف چهره بی مثال منکر.

جعفر لب شکری، تو سه سوت فروختمون و گفت: به جون بابام اینا ما رو اغفال کردن.

میتی جزغاله با آه و ناله گفت: نه بابا، بیخود میگه. راستش داشتیم می رفتیم وضو بگیریم که دیدیم این جماعت نسناس دارن قربون صدقه پر و پاچه و باسن می رن. خب شیطون که بیکار نبود، افتاد دنبالمون که بابا ائمه اطهار هم گفتن یه نظر حلاله و ما هم که جوون بودیم و جاهل، گولشون رو خوردیم و رفتیم دیدن کانال بهشت که داشت برای مزمت جهنم، رقص باسن جنیفر لوپز رو نشون می داد، البته با خط خطی، ولی اسمال جهود که چشاش عینهوی اخرین ورژن فتو شاپ عمل می کنه، خط خطی ها رو پاک می کرد اونجوری که می شد گره های (به بخشیدا) شورت جنی رو هم دید. ((منظورم جنیفر لوپز بود نه جعفر جنی)) . خلاصه همینجوری توکار دیدزنی بودیم که سر وکله بی مثال و مبارک شما پیدا شد... و بعد برای خالی نبودن عریضه تا کمر خم شد.

نکیر که سرخ و سفید شرم بود زد پس کله منکر که: اوا خاک عالم، خب راس می گه این ایکبیری ، یه نظر حلاله دیگه و قری به کمرش داد و با ناز و عشوه اومد وسط ما وکنار هوشنگ زلزله وایساد.

اینجوری بود که رگ غیرت منکر چنان جنبید که با خشم و غضب خودشو چپوند وسط هردوشون  و با چشای غضب آلودش رفت تو کار پر و پاچه جنی.

نکیر که با حسرت و افسوس رفته بود تو نخ باسن جنی، دستی به کون مبارک کشید و زیر لب غرید: اگه یه جو شانس داشتم، که منکر زد پس کله اش و گفت بی آبرویی هم حد و اندازه داره. و خواست اونو کشون کشون با خودش ببره که ناغافلی برق قطع شد و کیف ما ناقص.

 نکیر با لب و لوچه آویزون و با اکراه دنبال منکر راه افتاد و هوشنگ زلزله رو حسرت بدل جا گذاشت.

 هوشنگ خان که از همون اول ملاقات با نکیر، مثه سگ حسن دله آب از لب و لوچه اش راه افتاده بود، دوبامبی زد تو سرش و گفت: آخ اگه این منکر نره خر نبود، تو ایکی ثانیه مخشو میزدم و بعد با حسرت نیم نگاهی به من کرد و گفت : بجون ننه ام بالاخره مخشو کار می گیرم و به آرزوم می رسم . آخه لامصب وسط  جهنم و مالی به این درجه یکی؟ شکرت خدا که احسن الخالقینی.

حسین خیکی که تا حالا صم البکم  وایساده بود، پرید وسط معرکه و با حسرت پرسید کی رو میگی ؟

هوشنگ زلزله که هنوز تو کَف رد پای نکیر بود، جواب داد: خب خره!، اون هلو رو می گم دیگه  ، مگه ندیدی چه ناز و کرشمه ای داشت؟ آخ که لاک ناخوناش منو کشته و اون لبای بوتاکس شده اش .

جفر جنی با خونسردی و بی اعتنا گفت : برو بابا دیوونه . اصلا تو آدم بشو نیستی. آخه الاغ جون اون فرشته خوش قد و قامت میاد تو بغل تو؟  خیالت راحت که خر پیر «یالا خیاری*» هم از سرت زیاده .  ( * خیار فروش سر تونِ سوم جهنم )

هوشنگ زلزله با عصبانیت سرش داد کشید که الاغ جون ، هنوز منو نشناختی . اونروزی که ما دوتا رو آغوش در آغوش هم دیدی اون وقت بهت میگم الاغ کیه .

بگذریم، سرتون رو درد نیارم، الانه چند ماهه که داریم زور می زنیم تا پول و پله ای ازین جماعت  کِنس وناخن خشک،  جمع کنیم برا پرداخت قبض برق و بریم تو کار جنی جون ، ولی دریغ از یه پاپاسی. 

خوش بحال بهشتی ها که با عشوه شتری بتولی تو کار حال وحولن.

کاری از: فتح الله کیائیها

نقاشی: رامک شیرانی

 



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen