شولایش را تکانی داد بهار چکید قطره قطره
زهره لباسای نوزاد پا به ماهش رو سر گذر( باغ پسته بک) چوب حراج زده بود.
فاطی همشو خرید
وقتی اوس عباس از داربست افتاد ، هم خودش فلج شد و هم زندگیش.
زندگی پر دست اندازه ، آدم سگدست می شکنه.
فتح الله کیاییها
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen