Sonntag, 17. Juni 2018

نامه هایی که هر گز پست نشد ( ۱۸ )


تو چاپخانه اسلامیه کلی خوش می گذرونم .
قبلا گفته بودم که شبها حروفچینی می کنم . تو هم عجب حافظه ای داری؟ .... هشت ثانیه ای .......  مثه ماهی سرخ کوچولو....
کتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر رو حروفچینی می کنم .....طرف مزخرفات خنده داری نوشته ..... کلی حال می کنم .
آسد امجد سرطان گرفته ..... می گن بخاطر غبار سربه که تواطاق حروفچینی مثل دود کندر پیچیده .
 امیر  کچل می گه سرب لامصب سنگینه ولی غبارش سنگین تر........می شینه تو ریه و تا بخوای بخودت بیایی ، د برو که رفتی.......
باس روزی یه بطر شیر بنوشی...... ولی آسد امجد سهم شیرش رو می ده به سکینه گربه باز..... آخه گربه هاش مرتب می زان و سکینه آس و پاس.
مرده شوی هر چی گارسه است؛ پوند دوازده یا هجده  یا هشت ...... چه فرقی می کنه ...... یه مشت احمق کتاب می نویسن  و یه مشت بیکار می خونن.  اون وقت سرطانه که لونه می کنه تو سینه آسد امجد نازنین.
منم سهم شیرم  رو می دم به سکینه گربه باز . گور پدر این زندگی سگی.....
نامه هایی که هرگز پست نشد

فتح الله کیاییها

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen