Mittwoch, 18. April 2018

چاره ای دیگر باید

گفتم طلوع روز چه زیباست
چماق ها به صف شدند

گفتم حضور پریشانی
در آیینه های کثرت مردم
گلنگدن ها پرشتاب باردار شدند

گفتم هوای تازه
صدها هزار نفس مسموم
از ابر تیره ی ؛ساکت شو؛
بر بام حنجره ی تنگم
آوازه خوان شدند

ساکت شدم
نه آنکه ترسیده باشم
این پتیاره را چاره ای دگر
باید


فتح الله کیاییها

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen