Sonntag, 6. Juli 2025

یک شعر ناتمام!

 


 


بگذار تفنگها از نفس بیفتند

و خمپاره ها به خواب روند

بگذار شیون توپها و تانکها

 و خرناسه  بمب افکنها

فرو نشیند

بگذار جنگ کمی

فقط کمی بمیرد

انگاه ما می مانیم و داس هایمان

و باروری گندم زارها

ما می مانیم

و بذر های زندگانی

در قلب دختران جوانمان

ما  و مزرعه

و خوشه های به بار نشسته گندم

عطشمان را در سایه های تاک

پهن می کنیم

و خمره های شادمانی را

از خون پاک خرمن خرمن انگور  

لبریز می کنیم.

بگذار کمی

فقط کمی

 مکاره بازار خدای به مستی نشیند

و سیب سرخ درختها را

لبهای سرخ فام عشق

ببوسد.

 

فتح الله کیائیها

نقاشی: رامک شیرانی



 

 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen