هر شب
دانه دانه قرص ماه را
درخستهِ گی آب تکاندم
تاگرسنهِ گی تاریکی
از التهاب بیفتد .
دانه دانه قرص ماه را
درخستهِ گی آب تکاندم
تاگرسنهِ گی تاریکی
از التهاب بیفتد .
هرشب
بکارت باد را
به هرزهِ گی کوچه فروختم
تا قطره قطره های کلام
سنگفرش اندهانت
فرو روبد.
بکارت باد را
به هرزهِ گی کوچه فروختم
تا قطره قطره های کلام
سنگفرش اندهانت
فرو روبد.
هر شب
طلوع باور روز را
به پاس نشستم
تا بذر روشن صبح
در لابلای جنگل مژگانت
با رقص شاد شکوفه
به بار نشیند.
طلوع باور روز را
به پاس نشستم
تا بذر روشن صبح
در لابلای جنگل مژگانت
با رقص شاد شکوفه
به بار نشیند.
هر شب
جویبار اشگ
در کوچه های خلوت مستی
به پای خویش کشاندم
تا نازکَک نهالِ شادی وامید
در باغ خاطرت
به میوه نشیند.
جویبار اشگ
در کوچه های خلوت مستی
به پای خویش کشاندم
تا نازکَک نهالِ شادی وامید
در باغ خاطرت
به میوه نشیند.
هر شب
سراب حضورت را
با صد هزار شوق
در لابلای حسرت دل
به انتظار نشستم.
سراب حضورت را
با صد هزار شوق
در لابلای حسرت دل
به انتظار نشستم.
هرشب
اندوه را راندم
امید را خواندم
اما حضور سیل اشگ را
بر سَدِ نازک مژگان
راهی به چاره
نیافتم .
اندوه را راندم
امید را خواندم
اما حضور سیل اشگ را
بر سَدِ نازک مژگان
راهی به چاره
نیافتم .
هرشب تو را خواندم
هرشب.
هرشب.
فتح الله کیائیها
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen