Sonntag, 20. Mai 2018

خیز و روان شو

سیلی خروشان 
در درونش بود و بیهده
بانتظار باران نشسته بود.
سنگ گفت :
خیز و روان شو
سرشاری و شکوفایی در توست.
ایستاد به انتظار
خورشید گفت :
خیز و روان شو
سرشاری و شکوفایی در توست.
باران را به انتظار نشست.
جویبار گفت : تشنه ام
خیز و روان شد .
همچنان پای در انتظار نشست.
صدای فریاد مادری
سد مقاومتش شکست
مادری که طلوع فرزند را
بر فراز دار شکوفایی
ترانه ای می خواند
آرام و نرم و بی دغدغه
گویی که مرگ در هراس از آنها بود
مادر و فرزند عاشقانه ترین ترانه را خواندند
یکی با حنجره ای به خون نشسته و
آن دیگری با فریادی از غرور که می گفت:
های خسته گان.....ای دلشکسته گان
بنگرید عقاب جوانم را
بر فراز دار.
جگر گوشه ی من است.
انتظار را شکست و روان شد.
صحراها فریاد بر کشیدند:
دیدید که روان شد ؟
و ستاره ها به سو سو نشستند
صبوری میوه داد.
خیز و روان شو
جویبار در دلش می خواند و
با شوق می دوید .
سیل در راه بود  و
دردمندان به انتظار.
خیز و روان شو .

فتح الله کیاییها

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen