خواندنت را می دانم
اما نمی توانم
قفل در قفل
زنجیر در زنجیر.
تو از سلاله ی ممنوعی
خط قرمزی
از تبار جنگل.
شاخ در شاخ گوزن
مست و پر شکوه
جفتت که رهایی است
و بهایت که گلوله.
حصار در حصار
زنجیر بافته در زنجیر
از سلاله ی باران
زیر برق رعد
و خروش طوفان.
عاشقانه و بیقرار
سر در ره فدا
خلقی به انتظار.
خواندنت را می دانم.
تو را می خوانم
و سحرگاهان حنجره ات را می بوسم
تو از تبار کدام کوچ نشینی
که هنوز هم
تفنگ پیرت
برنو ات
می رماند
موشک پران های اتم نشان وقاحت را.
تو
از تبار
کدامین
ایلی.
از تبار کدامین ایل؟
فتح الله کیاییها
اما نمی توانم
قفل در قفل
زنجیر در زنجیر.
تو از سلاله ی ممنوعی
خط قرمزی
از تبار جنگل.
شاخ در شاخ گوزن
مست و پر شکوه
جفتت که رهایی است
و بهایت که گلوله.
حصار در حصار
زنجیر بافته در زنجیر
از سلاله ی باران
زیر برق رعد
و خروش طوفان.
عاشقانه و بیقرار
سر در ره فدا
خلقی به انتظار.
خواندنت را می دانم.
تو را می خوانم
و سحرگاهان حنجره ات را می بوسم
تو از تبار کدام کوچ نشینی
که هنوز هم
تفنگ پیرت
برنو ات
می رماند
موشک پران های اتم نشان وقاحت را.
تو
از تبار
کدامین
ایلی.
از تبار کدامین ایل؟
فتح الله کیاییها
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen