Samstag, 3. März 2018

با خون سرخ سیاوش



برای رفیق جواد نازنین 


این سم ضربه های ریل
پژواک چاه شغاد است.

مادر گفت :
فردا برای شام
خربزه گرم است و هندوانه گران.
دستی به کوک
رج می زد میانه ی زندان را.

من هاج و واج
بهتان رستم دستان را
در ذهن گنگ خویش
با خون سرخ سیاوش
رج می زدم.
خواهر گفت :
این تقلب عید است
در مشق زور ....زر و تزویر.
 
رستم، اما همچنان
در چاه نا برادر
خون می فشاند؛ از دل بیمار.

مادر هنوز وصله می زند
شبهای بی قراری را
با قرار ملاقاتِپشت میله ها.

خواهر هنوز
در تب فریاد است .
لیلا گفت :
مجنون صد هزار ساله ام، (اما باش)
گفتم که من: مجنون قرنها ی تو ام .

برادر،  اما :
ببدریغ درد داشت
از شقاوت چاه شغاد
و رخش
بیهوده سم به ضربه ی فریاد می گشود.

این سم ضربه های ریل
خطی است تا بغایت دنیا
یک بی نهایت تدریجی.
یک درد مشترک.
لیلا گفت :عاشق باش
دل گفت :  مجنون باش.
مادر جنون مرا رج زد
بر این بلوز تنگ.
رستم :
در چاه نا برادری
رخشش را
به ضرب تازیانه ی ضحاک
در مستیِ شبی هراسناک
به پشیزی قمار کرد.
این سم ضربه های ریل
این سم ضربه های ریل
این سم ضربه های ریل.
فتح الله کیاییها

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen